-
SADEYES
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 23:17
-
SADEYES
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 23:27
سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دلهای خسته تو را می...
-
SADEYES
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 11:41
خدا دوست دارد لبی که ببوسد نه آن لب که از ترس دوزخ بپوسد خدا دوست دارد من و تو بخندیم نه در جاهلیت بپوسیم بگندیم
-
SADEYES
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 11:22
باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست...
-
SADEYES
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 11:10
هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست بدون مرز با من باش اگر چه دیگه وقتی نیست نبینم این دم رفتن تو چشمات غصه میشینه همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه...
-
SADEYES
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 11:32
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند . چه غم انگیز است عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت. « عشق » و « خدا » و « من » این سه هرگز شکست نخواهند خورد . عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن ....
-
SADEYES
شنبه 10 مهرماه سال 1389 14:40
شب و نگاه خیس تردید پشت حصار لحظه هاست بال و پرت اگر که بسته است شوق پریدنت کجاست...
-
SADEYES
پنجشنبه 8 مهرماه سال 1389 12:26
خون دل خوردی تا قد این دریا شم چشمه ها دیدم تا من خلیجت باشم تو هنوزم از کوچ منو میترسونی من همه دنیاتم چی ازم میدونی کوله بار غربت لایق شونت نیست نرو از آغوشم هیچ کجا خونت نیست...
-
SADEYES
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 01:47
چه زیباست توکل به خدا کردن ودر میان طوفان ها با اطمینان قلب پرواز نمودن و در عمق گرداب های خطرناک عاشقانه غوطه خوردن و در معرکه حیات و ممات بی پروا به آغوش شهادت رفتن و در قربانگاه عشق همه وجود خود را به قربانی خدا دادن و از همه چیز خود گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن . چه زیباست در راه معشوق تحمل درد و رنج کردن زیر سنگ...
-
SADEYES
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 16:35
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد نوبت خاموشی من سهل و اسان می رسد من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست نیست من که می دانم اجل نا خوانده و بیدادگر سرزده می اید و راه...
-
SADEYES
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 16:13
کاش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت کاش برگهای اخر تقویم عشق حرفی از روزهای بارانی نداشت
-
SADEYES
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 00:40
تازه از راه رسیدی،ناشناسی تو هنوز تو فقط خنده ما را دیدی گرچه چون ماه پی نابودی خود می گردی گر پی سوختنی،عاشق چشم به در دوختنی با ما بمان،با ما بسوز تازه از راه رسیدی ناشناسی تو هنوز بشنو از ما این نصیحت شعر رفتن ساز کن تا پر و بالت نسوخته شاپرک پرواز کن،پرواز کن...
-
عید فطر مبارک...
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 11:17
من کنون روز جاوید گرفتم ز جهان گر شما در هوس عید بقایید همه **** عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت … ****عید سعید فطر مبارک**** این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان تبریک و تهنیت عرض می نمایم
-
SADEYES
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 00:14
دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را تا سطح بلندترین قله های عشق های بلند پایین نخواهم آورد.
-
SADEYES
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 00:13
منو تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم تو چشم هم نگاه کردیم از عشق مردیم...
-
SADEYES
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 00:34
ای پرنده ی مهاجر سفرت سلامت اما به کجا میری عزیزم قفس تموم دنیا...
-
SADEYES
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 00:12
من که چون شمعی به شام تار تو افروختم هرچه کردی با دلم از شکوه لب را دوختم روز و شب بوده دعای من سلامت بودنت پس چرا آتش شدی،از شعله هایت سوختم...
-
SADEYES
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 21:13
اگر تنهاترین تنها هم شوم٬باز هم خدا هست... خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست...
-
SADEYES
شنبه 23 مردادماه سال 1389 00:39
سلام خدا سلام خدای خوب و مهربون.سلام خدایی که منو به این دنیا آوردی تا بدیهای آدم ها و خوبی های تو رو ببینم.سلام خدایی که روزم رو با اسم تو شروع میکنم و آخر شب هم شکرت میکنم.سلام خدا.سلام. خدایا دلم گرفته.از دست بنده هات.از دست خودم.از دست کسایی که دلم رو شکوندن.از دست دنیا و از دست زمونه.نمیدونم چکار کنم.سر در...
-
ادامه شعر فریدون مشیری
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 17:02
یادم آید تو به من گفتی : «از این عشق حذر کن! لحظه ای چند بر این آب نظر کن، آب،آیینه ی عشق گذران است، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا، که دلت با دگران است! تا فراموش کنی،چندی از این شهر سفر کن!» با تو گفتم؟«حذر از عشق؟!-ندانم سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم،نتوانم روز اول،که دل من به تمنای تو پر زد، چون...
-
فاصله ها...
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 16:47
به من بفهمون کجای سرنوشتم دارم می ر م جهنم یا راهی بهشتم از این دوراهی دل خوشی ندارم یا می خورم به پاییز، یا می رسه بهارم مـثــل ابر ها همش تبعید می شم با هیچ کوهی سر سازش ندارم یه موجم که، با دریا قهر کرده بدون تو، من آرامش، ندارم گمت کردم، ولی غافل از اینکه خدا با این بزرگی، گم نمی شه مواظب بودی از، دستت نیفتم هوامو...
-
SADEYES
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 16:40
یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی نهالی کاشت میون باغچه ی مهربون میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری این بوته ی یاس من میمونه یادگاری...
-
SADEYES
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 01:08
سر امد زمستون شکفته بهارون گل سرخ خورشید باز امد و شب شد گریزون کوه ها لاله زارند لاله آبی دارند تو کوه ها دارن گل گل گل آفتابو میکارن
-
SADEYES
سهشنبه 12 مردادماه سال 1389 00:04
عاشقت بودم....یادت هست؟؟؟ گفتم که دوستت دارم... گفتی که کوچکی برای دوست داشتن رفتم تا بزرگ شوم... اما آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت عاشقت هستم
-
SADEYES
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 14:07
تو بی نهایت شب وقتی نگات میخندید چشمای خیره ی من اندوهتو نمیدید...
-
SADEYES
شنبه 2 مردادماه سال 1389 16:53
به نظر من ما روزی خواهیم مرد که نخواهیم و نتوانیم از زیبایی لذت ببریم و در صدد نباشیم آن را دوست بداریم . آندره ژید ما ندرتاً دربارة آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشة چیزهایی هستیم که نداریم . شوپنهاور آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش که کمال آنچه هستی باشی . دی سلز من از عشق بدم...
-
SADEYES
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 16:35
غرور آسمونو بشکن قفس برای تو کمه رو زخمه کهنه ی دل تو فقط رهایی مرهمه ...
-
فریدون مشیری
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 00:01
بی تو مهتاب٬شبی باز از آن کوچه گذشتم٬ همه تن چشم شدم٬خیره به دنبال تو گشتم٬ شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم٬ شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانه جانم٬گل یاد تو٬درخشید باغ صد خاطره خندید٬ عطر صد خاطره پیچید. یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم....
-
سهراب سپهری
شنبه 26 تیرماه سال 1389 15:11
قصه ام دیگر زنگار گرفت: با نفس های شبم پیوندی است. پرتویی لغزد اگر بر لب او، گویدم دل : هوس لبخندی است. خیره چشمانش با من گوید: کو چراغی که فروزد دل ما؟ هر که افسرد به جان ، با من گفت: آتشی کو که بسوزد دل ما؟ خشت می افتد از این دیوار. رنج بیهوده نگهبانش برد. دست باید نرود سوی کلنگ، سیل اگر آمد آسانش برد. باد...
-
قیصر امین پور
شنبه 26 تیرماه سال 1389 14:48
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم ره کاشانه ی دیگر بگیریم بیا گمگشته دیرین خود را سراغ از لاله پرپر بگیریم بیا ای دل از اینجا پر بگیریم ره کاشانه دیگر بگیریم بیا گمگشته دیرین خود را سراغ از لاله پرپر بگیریم زمین گویی غمی بنهفته داره سخن ها در دهان ناگفته داره ز هر چشمش هزاران چشمه جوشه که در دل صد شهید خفته داره بیا ای دل...