-
SADEYES
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 19:35
هر قطره ی اشک تو می زند آتش به جانم میمانم تا خودم را در آتش عشقت بسوزانم
-
دل نوشته
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 19:20
فرخ گفته : تعبیر من از عشق با تعابیر متداول امروزی تفاوت داره. چقدر دلم میخواست در سن تو باشم و دوباره عشق رو از اون سن تفسیر کنم... دلمو لرزوندی با وبلاگت!! متاسفانه دلم یاد هندوستان کرده و کاری ازم برنمیآد -م- گفته : سلام دوست من. گفته بودی اگه عشق رو میشناسی بیام. راستش رو بخوای وقتی کلمه عشق رو میشنوم واقعا غمگین...
-
SADEYES
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 17:06
در عشق جای هیچ تردید نیست تردید نکن که این تقدیر نیست
-
گفت و گو با حافظ
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 16:55
اینم یه شعر طنز برای اینکه یکم حال و هوای وبلاگ عوض شه! هر از گاهی یه مطلب طنز هم بذارم فکر کنم خوب باشه.نه؟؟ ممکنه شعرشو شنیده باشید.یکم قدیمیه٬ ولی قشنگه... نیمه شب پریشب گشتم دچارکابوس دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم گفتم : کجا روی؟ گفت والله خود ندانم گفتم : بگیر فالی گفتا نمانده...
-
SADEYES
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 16:33
خون می گریم که چرا این دل من باز تنگ است که چرا رنگین کمان شهر من بی رنگ است که چرا نیست کسی یار دلم چرا این قلب کوچک من تنها است چرا هیچکس مرا دوست نداشت دوست داشتن من شاید که گناه است میگویم و حدس میزنم که چرا دل تنگم شاید عشق در دل من بی سهم است
-
SADEYES
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 17:19
به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی
-
SADEYES
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 17:13
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
-
SADEYES
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 17:07
یکی در آرزوی دیدن توست،یکی در حسرت بوسیدن توست،ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست
-
SADEYES
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 17:03
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر چو ماه میکشم از پنجره سر افسوس که خورشید شدی وقت غروب اندوه که ماه شدی وقت سحر
-
SADEYES
شنبه 29 خردادماه سال 1389 21:17
عصری است غریب و آسمان دلگیر است افسوس برای دل سپردن دیر است هربار بهانه ای گرفتیم و گذشت عیب از من و توست، عشق بی تقصیر است
-
SADEYES
شنبه 29 خردادماه سال 1389 18:32
می خواهم گریه کنم،آیا کسی هست که اشکهایم را ببیند ، دستم را بگیرد،مرا ببوسد و در آغوش بگیرد و من در آغوش او راحت بمیرم ؟؟
-
SADEYES
شنبه 29 خردادماه سال 1389 18:32
عشق چنین است : آهی از اقیانوس احساس ، اشکی از آسمان اندیشه و لبخندی از کشتیزار روح ...
-
SADEYES
شنبه 29 خردادماه سال 1389 18:01
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما...
-
SADEYES
شنبه 29 خردادماه سال 1389 17:56
رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند و انسان ها ، همه ی انسان ها با عشق ، فقط با عشق پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که می دانم ناتوانم رحم کن باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم اما نباشد، هرگز نباشد که در قلبم عشق...
-
SADEYES
شنبه 29 خردادماه سال 1389 16:49
میشه مثل یه قطره اشک بعضی ها رو از چشمت بندازی .... ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمت جاری میشه
-
SADEYES
جمعه 28 خردادماه سال 1389 00:49
اشک زیباترین شعر ، و بی تابترین عشق و گدازترین ایمان و داغ ترین اشتیاق و تب دار ترین احساس وخالصانه ترین گفتن و لطیف ترین دوست داشتن است . پس بگذار تا بگریم تا بگویم چقدر بی تاب تو هستم ، تا بگویم چقدر دوستت دارم ، تا بگویم چقدر عاشقت هستم
-
SADEYES
جمعه 28 خردادماه سال 1389 00:17
اگر تمام شب برای از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها رو هم از دست خواهی داد.
-
SADEYES
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 22:34
Little girl kisses her mom Tells her I love you holds on to her neck Little girl doesn't have much She walks with a smile, she's so full of life But she cries in the night Just to try to hold on No one can hear her She's all aloneThis little girl closes her eyes All that she wants Is someone to love Someone to love