بی تو مهتاب٬شبی باز از آن کوچه گذشتم٬
همه تن چشم شدم٬خیره به دنبال تو گشتم٬
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم٬
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم٬گل یاد تو٬درخشید
باغ صد خاطره خندید٬
عطر صد خاطره پیچید.
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فروریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ...
(ادامه در پست های بعدی)
فریدون مشیری
یادش بخیر چقدر این شعرو با دوستای دبیرستانیم زیر لب زمزمه میکردیم
سلااااام دوست گلم.........
عالی بود..........
وقت کردی بیااااا پیشم......
سلااام!
من یه وبلاگ تازه توی بلاگ اسکای زدم!!!
ممنون میشم بیایین پیشم!
و اگه مایل بودید بگید تا شما رو لینک کنم!
من رو با اسم دنیای سایه ها ۲ لینک کنید!