توجه : در قسمت های دل نوشته و متن های دریافتی که نام وبلاگ افراد نمایش داده می شود،نام وبلاگ ها پس از یک هفته از زمان درج پاک خواهند شد و تنها نام ارسال کننده ی آن نشان داده می شود
با تشکر
آرزو گفته :
هیچکس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهاییم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهاییم را حس نکرد
با تشکر از آرزو
شهر شب با مردم چشمک زنش غصه هامو ریخته توی دامنش
ازدهام کوچه های بی کسی پر شده از یک بغل دلواپسی
دوستت دارم با تمام وجود
دلم میخواد اونقدر اسمتو فریاد بزنم که دیگه صدایی برام نمونه...
جز صدای قلبم که برای عشقی بی پایان میتپه...
نمیدونم
چه طوری بیان کنم که از راه دور تمام احساسم رو ببینی...
یخم
...سردم ... زمستونم...تویی اوج گرمای ارزوهایم...
تک گل آرزوی من
همیشه در قلبم جا داری...
اگر تار بودم آهنگ دوستت دارم را برایت
مینواختم
اگر بهاربودم شکوفه ها رابرایت تقدیم میکردم
اگر
باران بودم آن قدر می باریدم تا غبار غم ها را از دلت بزدایم
ولی
افسوس که
نه تارم
نه بهارم
نه بارانم
ولی
هرچه هستم با تمام وجود فریاد میزنم
دوستت دارم
با تشکر از محمد
جعفر گفته :
دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم
قلبم تپش
قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم
چشمانم نگاه زیبایت را می
خواهد پس نگاهم از آن توست
عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای
با تو بودن دلتنگی میکنند
دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری
است
درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند
پس
بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.
عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت.
با تشکر از جعفر
مثل یک رنگین کمون هفت رنگ
سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ
ای صمیمی ای قدیمی هم قطار
بر دل شب شبنم عشقی بکار...
اگه فاصلـــه افتاده
اگه من با خودم سردم
تو کاری با دلم کردی
که فکــرشم نمی کردم
چه آسون دل بُریدی
از دلــی که پای تو گیــره
که از این بدترم باشی
واسه تو نفسـش میره
نمی ترسم اگه گاهــی دعــامون بــی اثــر می شه
همیـشـه لحظۀ آخـــر خـــدا نزدیکتر می شه
تو رو دستِ خودش دادم
که از حـالم خبــر داره
تا از تو چشماشـو یه لحظه برنمی داره …..
سلام ای غروب غریبانه ی دل
سلام ای طلوع سحر گاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
safa گفته :
عشق گفت:من بودم که اورادرخودنگاه داشتم
دست گفت:من بودم که دست
اورالمس کردم
دل گفت:من بودم که سالها رنج کشیدم واورادرآشیانه
جادادم
ولب گفت:اگرمن نبودم که بگویم دوستت دارم تلاش شما بی
فایده بود
با تشکر از SAFA
فرخ گفته :
تعبیر من از عشق با تعابیر متداول امروزی تفاوت داره. چقدر دلم میخواست در سن تو باشم و دوباره عشق رو از اون سن تفسیر کنم... دلمو لرزوندی با وبلاگت!! متاسفانه دلم یاد هندوستان کرده و کاری ازم برنمیآد
-م- گفته :
سلام دوست من.
گفته بودی اگه عشق رو میشناسی بیام.
راستش رو بخوای
وقتی کلمه عشق رو میشنوم واقعا غمگین میشم.من تو این چند ماه خیلی سختی
کشیدم.اونقدر خودم رو سرزنش کردم که نگو و نپرس.عشق چیزی نیست که به این
راحتی هااز بگذرم.
نمی دونم میتونم باهات درد و دل کنم یا نه.شاید بهتر
باشه یه کم بیشتر باهم آشنا بشیم.
در پست دیگری گفته :
ممنون که این همه به من لطف داری.قصه عاشق شدن من خیلی دردناکه.البته بیشتر
واسه خودم اینطوریه.
اگه فرصت شد کامل برات توضیح میدم.
فقط میتونم
بگم درست یک ماه ساعت ۲.۵ شب خوابیدم و ۵ صبح بیدار شدم.اون هم از شدت
ناراحتی و استرس.
توجه ::: این وبلاگ جای همه است٬ نه فقط جای کسانی که عشق را میشناسند...
همچنین برخی از دوستان به درخواست خودشان مشخصاتشان ذکر نمی شود.
اینم یه شعر طنز برای اینکه یکم حال و هوای وبلاگ عوض شه!
هر از گاهی یه مطلب طنز هم بذارم فکر کنم خوب باشه.نه؟؟
ممکنه شعرشو شنیده باشید.یکم قدیمیه٬ ولی قشنگه...
نیمه شب پریشب گشتم دچارکابوس
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم
گفتم : کجا روی؟ گفت والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟گفت در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد
گفتم : رقیب گفتا : او نیز کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی ؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ز خالش ‚آن خال آتش افروز؟
گفتا : عمل نموده ‚ دیروز یا پریروز
گفتم : بگو زمویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا : خرید قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو زساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو‚ دوو‚ بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد‚ دیش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا که : ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی
گفت : آنچه بود از دم گشته چلو کبابی
گفتم : بیا دو تایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری؟
گفتا : که جاش دارم وافور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم : شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟
گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی!!!
خون می گریم که چرا این دل من باز تنگ است
که چرا نیست کسی یار دلم
چرا هیچکس مرا دوست نداشت
میگویم و حدس میزنم که چرا دل تنگم
عشق یعنی خون دل یعنی جفا
عشق یعنی درد و دل یعنی صفا
عشق یعنی یک شهاب و یک سراب
عشق یعنی یک سلام و یک جواب
عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
یکی در آرزوی دیدن توست،یکی در حسرت بوسیدن توست،ولی من ساده و بی ادعایم ، تمام هستی ام خندیدن توست
گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر
چو ماه میکشم از پنجره سر
افسوس که خورشید شدی وقت غروب
اندوه که ماه شدی وقت سحر