به چشم هایم نگاه کن

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست،خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست

به چشم هایم نگاه کن

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست،خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست

SADEYES


کاش قلبم درد تنهایی نداشت

چهره ام هرگز پریشانی نداشت

کاش برگهای اخر تقویم عشق

حرفی از روزهای بارانی نداشت

SADEYES


تازه از راه رسیدی،ناشناسی تو هنوز

تو فقط خنده ما را دیدی

گرچه چون ماه پی نابودی خود می گردی

گر پی سوختنی،عاشق چشم به در دوختنی

با ما بمان،با ما بسوز


تازه از راه رسیدی ناشناسی تو هنوز

بشنو از ما این نصیحت شعر رفتن ساز کن

تا پر و بالت نسوخته شاپرک پرواز کن،پرواز کن...

عید فطر مبارک...

من کنون روز جاوید گرفتم ز جهان

گر شما در هوس عید بقایید همه

****

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت …



****عید سعید فطر مبارک****


این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان

تبریک و تهنیت عرض می نمایم

SADEYES

دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود

را تا سطح بلندترین قله های عشق های بلند پایین نخواهم آورد.

SADEYES


منو تو زیر بارون بود           به جون هم قسم خوردیم

تو چشم هم نگاه کردیم           از عشق مردیم...

SADEYES


ای پرنده ی مهاجر

سفرت سلامت اما

به کجا میری عزیزم

قفس تموم دنیا...

SADEYES



من که چون شمعی به شام تار تو افروختم

هرچه کردی با دلم از شکوه لب را دوختم

روز و شب بوده دعای من سلامت بودنت

پس چرا آتش شدی،از شعله هایت سوختم...

SADEYES

اگر تنهاترین تنها هم شوم٬باز هم خدا هست...

خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست...

SADEYES

سلام خدا

سلام خدای خوب و مهربون.سلام خدایی که منو به این دنیا آوردی تا بدیهای آدم ها و خوبی های تو رو ببینم.سلام خدایی که روزم رو با اسم تو شروع میکنم و آخر شب هم شکرت میکنم.سلام خدا.سلام.

خدایا دلم گرفته.از دست بنده هات.از دست خودم.از دست کسایی که دلم رو شکوندن.از دست دنیا و از دست زمونه.نمیدونم چکار کنم.سر در گمم.کلافم.یه روزایی به خودم میگم چقدر زندگی خوب و شیرینه.یه روزایی هم میگم اینم شد زندگی.خدایا مگه خودت منو نیاوردی؟مگه نگفتی همه برمیگردیم پیش خودت؟خوب حالا منم میخوام برگردم.میخوام برگردم تا دیگه بهونه ای برای غمگین بودن نداشته باشم.خدایا جهنم تو رو به زندگی کردن با این آدم های ناسپاس ترجیح میدم.خدایا حاضرم تو آتیش جهنم تو بسوزم تا بخوام تو آتیش کسایی بسوزم که خودت اونارو آوردی

...

خدایا ببخش منو.ببخش که نتونستم بنده ی خوبی باشم.ببخش که خطا رفتم.ببخش که گناه کردم.خدایا من جز تو کسی رو ندارم.پس فقط از خودت میخوام.از ته دلم میخوام.با تمام وجودم میخوام و میگم.نه .فریاد میزنم.


خدایا....

ببخش منو....

ادامه شعر فریدون مشیری

یادم آید تو به من گفتی :

«از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن،

آب،آیینه ی عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی،چندی از این شهر سفر کن!»


با تو گفتم؟«حذر از عشق؟!-ندانم

سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم،نتوانم


روز اول،که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر،لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی،من نه رمیدم،نه گسستم...»


باز گفتم که: «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم،نتوانم!»


اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب،ناله ی تلخی زد و بگریخت...


اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!


یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم،نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...


بی تو،اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!


فریدون مشیری

فاصله ها...


به من بفهمون کجای سرنوشتم

دارم می ر م جهنم یا راهی بهشتم

از این دوراهی دل خوشی ندارم

یا می خورم به پاییز، یا می رسه بهارم

مـثــل ابر ها همش تبعید می شم

با هیچ کوهی سر سازش ندارم

یه موجم که، با دریا قهر کرده

بدون تو، من آرامش، ندارم

گمت کردم، ولی غافل از اینکه

خدا با این بزرگی، گم نمی شه

مواظب بودی از، دستت نیفتم

هوامو داری و داشتی همیشه

دارم نابود می شم، دود می شم

بزار آتیش این دوری تموم شه

خودم دیدم همین نزدیکی هایی

نزار عمرم با جون کندن حروم شه

SADEYES


یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی

نهالی کاشت میون باغچه ی مهربون

میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری

این بوته ی یاس من میمونه یادگاری...

SADEYES



سر امد زمستون شکفته بهارون

گل سرخ خورشید باز امد و شب شد گریزون


کوه ها لاله زارند لاله آبی دارند

تو کوه ها دارن گل گل گل آفتابو میکارن

SADEYES


عاشقت بودم....یادت هست؟؟؟

گفتم که دوستت دارم...

گفتی که کوچکی برای دوست داشتن

رفتم تا بزرگ شوم...

اما آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت عاشقت هستم

SADEYES


تو بی نهایت شب وقتی نگات میخندید                   چشمای خیره ی من اندوهتو نمیدید...

SADEYES

به نظر من ما روزی خواهیم مرد که نخواهیم و نتوانیم از زیبایی لذت ببریم و در صدد نباشیم آن را دوست بداریم .

آندره ژید

ما ندرتاً دربارة آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشة چیزهایی هستیم که نداریم .

شوپنهاور

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش که کمال آنچه هستی باشی .

دی سلز

من از عشق بدم می آید ، برای اینکه یک بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم .
مارک تواین

SADEYES


غرور آسمونو بشکن قفس برای تو کمه

رو زخمه کهنه ی دل تو فقط رهایی مرهمه ...

فریدون مشیری

بی تو مهتاب٬شبی باز از آن کوچه گذشتم٬

همه تن چشم شدم٬خیره به دنبال تو گشتم٬

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم٬

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.


در نهانخانه جانم٬گل یاد تو٬درخشید

باغ صد خاطره خندید٬

عطر صد خاطره پیچید.


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.


تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه محو تماشای نگاهت.


آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ...


(ادامه در پست های بعدی)

فریدون مشیری

سهراب سپهری


قصه ام دیگر زنگار گرفت‌:

با نفس های شبم پیوندی است‌.

پرتویی لغزد اگر بر لب او،
گویدم دل : هوس لبخندی است‌.

خیره چشمانش با من گوید:
کو چراغی که فروزد دل ما؟
هر که افسرد به جان ، با من گفت‌:
آتشی کو که بسوزد دل ما؟

خشت می افتد از این دیوار.
رنج بیهوده نگهبانش برد.
دست باید نرود سوی کلنگ‌،
سیل اگر آمد آسانش برد.

باد نمناک زمان می گذرد،
رنگ می ریزد از پیکر ما.
خانه را نقش فساد است به سقف‌،
سرنگون خواهد شد بر سر ما.

گاه می لرزد باروی سکوت‌:
غول ها سر به زمین می سایند.
پای در پیش مبادا بنهید،
چشم ها در ره شب می پایند!

تکیه گاهم اگر امشب لرزید،
بایدم دست به دیوار گرفت‌.
با نفس های شبم پیوندی است‌:
قصه ام دیگر زنگار گرفت‌.


                                        سهراب سپهری

(دست نوشته متعلق به سهراب سپهری میباشد)

قیصر امین پور

بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه ی دیگر بگیریم

بیا گمگشته دیرین خود را
سراغ از لاله پرپر بگیریم

بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم

بیا گمگشته دیرین خود را
سراغ از لاله پرپر بگیریم

زمین گویی غمی بنهفته داره
سخن ها در دهان ناگفته داره

ز هر چشمش هزاران چشمه جوشه
که در دل صد شهید خفته داره

بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانه دیگر بگیریم

قیصر امین پور