به چشم هایم نگاه کن

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست،خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست

به چشم هایم نگاه کن

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست،خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست

SADEYES

اگر تنهاترین تنها هم شوم٬باز هم خدا هست...

خدا جایگزین همه ی نداشتن هاست...

SADEYES

سلام خدا

سلام خدای خوب و مهربون.سلام خدایی که منو به این دنیا آوردی تا بدیهای آدم ها و خوبی های تو رو ببینم.سلام خدایی که روزم رو با اسم تو شروع میکنم و آخر شب هم شکرت میکنم.سلام خدا.سلام.

خدایا دلم گرفته.از دست بنده هات.از دست خودم.از دست کسایی که دلم رو شکوندن.از دست دنیا و از دست زمونه.نمیدونم چکار کنم.سر در گمم.کلافم.یه روزایی به خودم میگم چقدر زندگی خوب و شیرینه.یه روزایی هم میگم اینم شد زندگی.خدایا مگه خودت منو نیاوردی؟مگه نگفتی همه برمیگردیم پیش خودت؟خوب حالا منم میخوام برگردم.میخوام برگردم تا دیگه بهونه ای برای غمگین بودن نداشته باشم.خدایا جهنم تو رو به زندگی کردن با این آدم های ناسپاس ترجیح میدم.خدایا حاضرم تو آتیش جهنم تو بسوزم تا بخوام تو آتیش کسایی بسوزم که خودت اونارو آوردی

...

خدایا ببخش منو.ببخش که نتونستم بنده ی خوبی باشم.ببخش که خطا رفتم.ببخش که گناه کردم.خدایا من جز تو کسی رو ندارم.پس فقط از خودت میخوام.از ته دلم میخوام.با تمام وجودم میخوام و میگم.نه .فریاد میزنم.


خدایا....

ببخش منو....

ادامه شعر فریدون مشیری

یادم آید تو به من گفتی :

«از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن،

آب،آیینه ی عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی،چندی از این شهر سفر کن!»


با تو گفتم؟«حذر از عشق؟!-ندانم

سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم،نتوانم


روز اول،که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر،لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی،من نه رمیدم،نه گسستم...»


باز گفتم که: «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم،نتوانم!»


اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب،ناله ی تلخی زد و بگریخت...


اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!


یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم،نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...


بی تو،اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!


فریدون مشیری

فاصله ها...


به من بفهمون کجای سرنوشتم

دارم می ر م جهنم یا راهی بهشتم

از این دوراهی دل خوشی ندارم

یا می خورم به پاییز، یا می رسه بهارم

مـثــل ابر ها همش تبعید می شم

با هیچ کوهی سر سازش ندارم

یه موجم که، با دریا قهر کرده

بدون تو، من آرامش، ندارم

گمت کردم، ولی غافل از اینکه

خدا با این بزرگی، گم نمی شه

مواظب بودی از، دستت نیفتم

هوامو داری و داشتی همیشه

دارم نابود می شم، دود می شم

بزار آتیش این دوری تموم شه

خودم دیدم همین نزدیکی هایی

نزار عمرم با جون کندن حروم شه

SADEYES


یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی

نهالی کاشت میون باغچه ی مهربون

میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری

این بوته ی یاس من میمونه یادگاری...

SADEYES



سر امد زمستون شکفته بهارون

گل سرخ خورشید باز امد و شب شد گریزون


کوه ها لاله زارند لاله آبی دارند

تو کوه ها دارن گل گل گل آفتابو میکارن

SADEYES


عاشقت بودم....یادت هست؟؟؟

گفتم که دوستت دارم...

گفتی که کوچکی برای دوست داشتن

رفتم تا بزرگ شوم...

اما آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت عاشقت هستم

SADEYES


تو بی نهایت شب وقتی نگات میخندید                   چشمای خیره ی من اندوهتو نمیدید...

SADEYES

به نظر من ما روزی خواهیم مرد که نخواهیم و نتوانیم از زیبایی لذت ببریم و در صدد نباشیم آن را دوست بداریم .

آندره ژید

ما ندرتاً دربارة آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشة چیزهایی هستیم که نداریم .

شوپنهاور

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش که کمال آنچه هستی باشی .

دی سلز

من از عشق بدم می آید ، برای اینکه یک بار عاشق شدم و مادرم را فراموش کردم .
مارک تواین